و من هستم در آستــــآنهـ... تنهآیی دوست داشتنی،تنهآیی و خلوت با خودت،وقتی در پیاده روی شهر
راه میروی و چشمهآیت گره میخورد به آسمان شب و شلوغی شهر،صدای بوق مآشین،آهنگ،حرفهآ
مردمآن شهر،توی اتوبوس نشسته ای و دختری |بدحجاب| سوار اتوبوس میشود با شال قرمز رنگ!
وآرایشی برلبآنش همچون انآر...
ودختری دیگر سوار براتوبوس |بدحجاب| چهـ قدر جآ خوردم،از دخترک!وضع لباسش افتضاح بود:/
و وقتی دیدمش به مآدرم نگآه کردم وناخدا گآه از تیپش خنده ای بر لبآنم نشست!:|
گناه است آری؟
تمآم راه آن دخترک شآل قرمز ایستاده بود،و وسط راه آهنگ گذاشت و با هدفون گوشی سپرده بود!
باتعجب بر من و |چآدرم| نگآه سپرده بود فکرکنم،تعجب دارد،درشهر من|باحجاب|که باشی نگاه ها
فرق دارد،انگآری جرم است حجاب،چآدر در و دل در مورد اینهآ بسی زیاد دارم...:|
من لاک میزنم حتی الان که دارم نوشتهـ ام را تایپ می کنم به دستآنم |لآک صورتی|زده ام...
ولی برای دلِ خودم،نه برای خودنمآیی...:/
چهـ قدر نگآهم گره خورده بود به سنگ فرش های خیابان،به تاریکی شب،به سکوتش و وسطش
قهقه دختری میآن سکوت شب...
ونآگهآن دلتنگــــــ... "*" میشوی و میخواهی زمآن و زمین را بهم بدوزی تا بهش برسی!
میشود،این روز ها بگذرد،سخت میگذرد این روزهآیم،باور کن خدا به کمکت احتیاج دارم...:(
هرموقعه به همآن آینده مورد نظرم فکرمی کنم،صبــــــــــــر می آید...
نمیدآنم4سآل کم نیست،وبازهم باید صبرکنم...
بآشد خدا اگر تو اینجوری میخواهی،"چشم"ولی یادت بماند این جوانی 17سآله ات دارد اینگونه با
این خاطرات 14تا17سالگیش را جمع می کند...
بآشد اگر تو میخواهی"چشم"...
میدآنم صبرم نتیجهـــــــــــــــــــــــــــ... خواهد داد،همآن که دوستش دارم وانتظارش را دارم...
#خدآ جآن کمی بیشتر حواست به منِ حواس پرت و دخترک نامهربآنت بآش...
#شب_سکوت خآنه_اتاق_تنهآ_من و نوشتهـ هآیم_چهـ دوست داشتنی و غم انگیز...
#سخت است که معتاد نگاهی شده باشی دیوانه ی چشمــان سیاهی شده باشــی
# قرآن یآدمان باشد حتی10آیه...(:
# یآعلی مدد...