گلدونهـ

مینویسم تا اتفاق بیافتد

روزگآر دیوآنه شده است...

آفتآب طلوع کرد،صبح جمعهـ... از راه رسید،صدآی زنگ موبایل،دستهآی من!

چه حس خوبیست،وقتی یک روز دور از درس و دور از دغدغه سرآغ کآرهآیم میروم!

عجب هوآی ســـــردی،مثل سردیه صحبت بآ او...!

مثل سردیه نگآه بعضی آدمهآ،مثل سردی کلآم آن آدم که خآنه ش در فلان کوچهـ... است!

مثل سردی نگآه آن فردی که در مدرسهـ... درس شیمی3 را میدهد!

ســــرد مثل دستهآی من،مثل نگآه او...!

گآهی اوقات وقتی حمآم که میروم قبل رفتن میگویم فآطمهـ... رفتی حمآم به این موضوع فکرکن!

ولی،برعکس!اصلا هم به آن موضوع فکرنمی کنم،همش به خودم فکر می کنم وترس اینکهـ... یه وقت

در حمآم روحی نبآشد!جالبست!توهم های ذهن بی خیآل من است!

چکآرش داشتهـ... بآشم بذآر آزاد بآشد!

نگرآنی هآی درس و امتحآن را در دل دآرم ولی...!

نمیدآنم چرا به یک وقفه برای زندگیم احتیاج دارم،یک قطآر که مرآ ببرد به دور وازهمه دور باشم!

گآهی اوقات آن قطآر را اسمش را میگذارم،قطآر نجات،گآهی اوقات هم قطآر ترس!

چهـ قدر دلــــم برآی آن خآنه ی قدیمی تنگ شده،هرموقعهـ... که از کنآرش رد میشوم!

صدآی خنده هآی من و دوستآنم به گوش میخورد!

+آهآی فآطمهـ... من عروسک ها رو میارم تو خوراکی بیار...

_ملیکآ من میوه می آورم با شیر کآکائو!

+فآطمهـ به مبینا بگو حواسش به خآنه ای که درست کردیم بشود الآن باد خرابش می کند!

_راستی مامان فآطمهـ بزرگ کجاست؟

+فآطمهـ بزرگ تر از فآطمه کوچک تر کجایی؟

_ملیکآ من میروم دنبالش تو عروسکهآ را بیاورم من رفتم الآن برمیگردم!

و...

گذشت خاطرات آن روزهآیم،بغض درونی من!

صدآی گریهـ... هآیم وقتی از دوچرخه افتادم وبچه ها هرکدام به طرفم آمدند ودستم را گرفتند!

آخ!

راستی برایت بگویم روزگآر من،عجب قشنگ کودکی برایم ساختی،که الآن دلم هوایش را کرده است!

هر موقعه که یآدش کنم دل آهی میکشد به طولآنیه نماز جعفرطیار...!

عجیب نوجوانی برایم ترسیم کردی،که بازگشتنش را دوست ندارم که ندارم که چرا که یکی از بهترین

هآیم را ازمن گرفتی!مثل تصویر سیآه در ذهنم مآند...!

بگذار بگویم از جوانی که در پیش است،از فآطمهـ... که خلاصه ش شده،خستهـ... و خوشحآل!

دوست دآرم زندگیم رآ با فرآز و نشیب هآی سختش!

فقط بگو در شب قدرهآیی که برمن گذشت، آرزوهآیم را شنیدی فرشتهـ... خدا...!

آری،شنیده ای ولی صبر کردن کآر آدمهآست...!مگر نه...؟!

روزگآر بچرخ تا بچرخیم!

+اتفآقی در زندگیم رخ داده،که هرچه دعآکردم نشد،1سآل میگذرد!میشود تو برایم دعآکنی...؟

#روزگار-دیوآنه -شده است،انگآر- معشوقه ش- را از دست داده -و -سرم -من- خآلی -می کند!

#ِیآعلی مدد

۲ نظر
6338
۰۹ بهمن ۱۷:۳۲

پاسخ :

قربآن خنده ات نآزی...(:
فانوس شب
۰۹ بهمن ۱۹:۱۵
جب هوآی ســـــردی،مثل سردیه صحبت بآ او...!

مثل سردیه نگآه بعضی آدمهآ،مثل سردی کلآم آن آدم که خآنه ش در فلان کوچهـ... است!


مثل سردی نگآه آن فردی که در مدرسهـ... درس شیمی3 را میدهد!

ســــرد مثل دستهآی من،مثل نگآه او...!

این قسمت عالی بود. خیلی خوب نوشتین. آدم نوشته رو حس می کنه.

پاسخ :

سلآم تشکرات...(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
یارحمان

من اینجا کاملاً خودمم :)

برایم دعا کن
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان