گلدونهـ

مینویسم تا اتفاق بیافتد

پناه من

یارحمان 

اربعین کربلا بودم 

و حالا خواهم نوشت از سفر عشق 

قبل سفر به هیچ کسی نگفتم جز خانواده و اونایی که دیگه بخوای نخوای اطلاع داشتن 

وقتی رسیدم بین الحرمین و دقیقا وسط بهشت بودم 

گفتم حالا وقتشه که بنویسم کربلام 💙 

#الحمدلله 

دلهره ای که ازش حرف میزدم همین بود 

که نکنه دعوت نشم ؟ نکنه نیام کربلا ؟ و نکنه های زیادی ... 

خداروشکر که در پناه حسینم علیه السلام 

 

 

یآعلی 

 

 

۱ نظر

به راستی من کجام ؟

یارحمان 

تاحالا شده یه نقطه ای از زندگی یهو قفل کنی و بگی من کجام ؟ 

زندگیم کجاست ؟ من از آینده چی میخوام ؟ 

[از روزی که برنامه و هدفم نابود شد ، دیگه اون آدم سابق نیستم] 

همش دنبال یک هدفم که نمیدونم کجاست و چیه ؟ 

اصلا استعداد واقعی من چیه ؟ 

چه کاری رو اگه ادامه بدم موفق تر هستم ؟ 

[از وقتی که اون هدف نابود شد ، همش درگیرم] 

درگیر این سوالات به ظاهر راحت اما از درون سختِ سختِ سخت ! 

به راستی من کجام ؟ 

 

 

#دنبال یک ثباتم  یک ثبات درونی و بیرونی 

#انگار تو بیست سالگی همه یه بحران این مدلی دارن ، نه ؟! 

#یاعلی 

 

 

۴ نظر

ای آسمان من

یارحمان 

 

۷ مهـر ۹۸ روز آتش نشان 

 

دیروز با کلی شوق و ذوق یه جعبه کاپ کیک یا همون دسر مخصوص از سولدوش گرفتم 

 

البته لازم به ذکره با مامان :) 

 

بدو بدو رفتم سمت ایستگاه ساعت ۱۰ بود که رسیدم و به |عین| زنگ زدم 

 

من جلوی ایستگاه م ، گفت الآن میام 

 

جعبه شیرینی که دستم دید خوشحال شد 

 

گفت بیا به همکارا از طرف خودت حضوری میخوای تبریک بگو O_o 

 

منم گفتم نه ، گفت تا اینجا اومدی بیا زحمت کشیدی 

 

خلاصه با فرمانده و دو تا از همکارا سلام و تبریک 

 

به |عین| میگفتن خانوم ت رو ببر بالا ، چای و کیک و پذیرایی بشن 

 

تشکر کردم و گفتم باید برم 

 

یعنی در کل معذب میشدم آخه بعدا امروز کلی کار داشتن و بازدید و اینجور چیزا ... 

 

داشتم میرفتم که رئیس ایستگاه اومد 

 

و بازم سلام علیک و عرض تبریک به آقای رئیس 

 

خلاصه پیچوندم و سمت خونه رفتم 

 

اما خوشحال شدن 

 

و خوشحالم که خوشحال شدن البته خوشحالی شون بیشتر میشه وقتی که 

 

به ماشین آتش نشانی راه بدیم 

 

وقتی به ماشین راه دادیم بعدش سریع نندازیم پشتش و بریم 

 

از صحنه حادثه فیلم نگیریم و توقف نکنیم بپرسیم چی شد ؟ 

 

ماشین های امدادی و آمبولانس در ترافیک نباشن و به محل حادثه برسن 

 

آدرس خونه را کامل بلد باشید و اطلاعات دقیق با ۱۲۵ در میان بگذارید 

 

زمان پشت در ماندن اگر جان کسی در خطر نیست ، تماس نگیرید و

 

( از قبل شماره چند کلیدساز شبانه روزی را داشته باشید و تماس بگیرید )

 

داخل خونه و ماشین خاموش کننده داشته باشید 

 

و دانستن طرز استفاده از خاموش کننده ها 

 

میتونید از آتش نشان ها بخواهید که به مجتمع و محل سکونت تون بیان و آموزش بدن 

 

و البته ادامه دارد این صحبت درمورد آتش نشانی 

 

۸ مهر ۹۸ 

 

سومین سالگرد عقدمون بود ، مگه میشه خوشحال نبود ؟ 

 

اما در روز ۳بار حالم گرفته شد یعنی با فکرو خیال خودم 

 

|عین| صبح دید حالم گرفته س ، هی پیگیر شد اما نمیدونستم اصن چی بگم ؟! 

 

|عین| ظهر پیگیر شد ، گفتم بذار تو حالِ خودم باشم 

 

|عین| غروب پیگیر شد ، اما اشک دوام نیاورد و همین جور باریدم 

 

با دستاش پاک میکرد و حرف میزد [ این لحظه هایی که پا به پای من میشینه رو دوست دارم ] 

 

میگفت میدونم از چی ناراحتی اما میدونی که منم تلاش کردم ، می کنم اما نشده ! 

 

ایمان دارم به حرفش چرا که میدونم میفهمه منو در این موضوع 

 

چقدر با حرفاش راحت تر گریه کردم و خالی تر شدم ! 

 

|عین| قرار بود شام ببرتم بیرون بیاد سالگرد عقدمون اما خب من گند زدم به ۸ مهر ۹۸ 

 

جشن نمیگیریم چرا که ماه صفر دلمون به این کارا نبود 

 

درحد یک بیرون رفتن کافی بود :) که خب نرفتیم یعنی من گفتم نمیام !!! 

 

|عین| گفت : فاطمه امروز روز عقدمونه نمی خوای بریم بیرون ؟ نه نمیام 

 

خلاصه گذشت اما بیاد موند 

 

|عین| من سه ساله که دارمت و دیگه این شعر نمی خونم که ... 

 

ای آسمان من که سراسر ستاره ای ... تاصبح میشمارمت اما ندارمت 

 

#به وقت ۷مهر۹۸ _ ۸مهر۹۸ 

#یاعلی 

 

 

۰ نظر

از چشم هایش معلوم بود

یارحمان 

از دیشب فهمیدم تو فکره ، به روی خودم نیاوردم گفت بذار فکرکنه نفهمیدم 

و نپرسم که اذیت نشه اما داشت خودخوری میکرد تو چشم هاش معلوم بود ! 

|عین| هروقت ناراحته از چشم هاش همه چی معلومه 

و من که قشنگ از سال۹۵ تا الآن با چشم هاش آشنا شدم 

خنده و ذوق ش رو میفهمم 

توداری ش رو میفهمم 

ناراحتیش رو میفهمم 

دلخوری ش میفهمم 

غمگینش رو میفهمم 

نگفتن هایی رو که صلاح نمیدونه رو میفهمم 

آره ، من میفهممش ! 

این ناراحتی که تو قلبش پنهان میکنه تا منو ناراحت نکنه 

تا بین ما دوتا ناراحتی پیش نیاد رو قشنگ میفهمم ! 

بغلش کنم میفهمم حدس میزدم از صدای نفس هاش از نگاه ش میشه فهمید 

اصلا آدمی نیست که بروز بده اما چشم ها عین عجیب گویاست ! 

|عین| امروز که از مراسم روز آتش نشان که گلزارشهداتهران گرفته بودن اومد 

البته روز آتش نشان ۷مهر اما مراسم جلوتر گرفتن 

حدود ساعت ۳ بود 

اومد 

با خنده به لب ، خسته اما با حالِ خوب 

داشتم کارامو میکردم تو اتاق 

روی تخت دراز کشید 

دیدم داره به سقف نگاه می کنه ، فهمیدم که بازم توفکره 

گفتم توفکری ها 

گفت نه بابا خندید گفتم آها توفکری الآن میام ببینم چه خبرههه [بالحن خنده] 

پیگیر نشدم گذاشتم فکر کنه 

قبلا بهم گفته بود بذار داخل خونه آرامش داشته باشم که قشنگ فکرکنم 

اگه نذاری منم خونه رو امن نمیدونم ! 

راست میگفت تو یه کتاب روانشناسی هم اینو گفته بود که خونه محل امن باشه 

برای مرد 

مردا برعکس ما خانوم ها نباید پیگیرشون بشیم و هی بپرسیم 

هرچقدر بیشتر بپرسیم اونا رو از خودمون دورتر کردیم 

البته عین هرموقعه مسئله ای باشه میگه اما بعضی موارد رو که خیلی بزرگه و 

اعصاب خورد کن ترجیح میده نگه تا من هم بهم نریزم 

یعنی یه جورایی از ناراحتی و اعصاب خوردی من هم جلوگیری میکنه ! 

تا شب و بعد باشگاه اومد 

دیدم اون کاری که باید انجام نمیده و گفتم نمیخوای انجام بدی اون کاری که هرشب 

باید انجام بدی ؟! 

جواب کامل نداد و درواقع باز ندید گرفت ! 

معلوم شد قضیه باز ناراحتیه باز داستانِ تکرارکیه ... 

سکوت کردم 

ادامه دادنش فایده نداشت غیر اعصاب خوردی ! 

خوب کرد نگفت میدونست 

و عاشقِ همین تدابیرشم 

و حالا بافکر خوابید 

اما من بیدار شدم از فکر اینکه فکرش درگیره 

و خدا میدونه چقدر |عین| برام مهمه و حساسم روش و غصه ش غصه ی منه 

 

 

 

#|عین| 

#یاعلی مدد 

 

۰ نظر
About me
یارحمان

من اینجا کاملاً خودمم :)

برایم دعا کن
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان