یارحمان
از دیشب فهمیدم تو فکره ، به روی خودم نیاوردم گفت بذار فکرکنه نفهمیدم
و نپرسم که اذیت نشه اما داشت خودخوری میکرد تو چشم هاش معلوم بود !
|عین| هروقت ناراحته از چشم هاش همه چی معلومه
و من که قشنگ از سال۹۵ تا الآن با چشم هاش آشنا شدم
خنده و ذوق ش رو میفهمم
توداری ش رو میفهمم
ناراحتیش رو میفهمم
دلخوری ش میفهمم
غمگینش رو میفهمم
نگفتن هایی رو که صلاح نمیدونه رو میفهمم
آره ، من میفهممش !
این ناراحتی که تو قلبش پنهان میکنه تا منو ناراحت نکنه
تا بین ما دوتا ناراحتی پیش نیاد رو قشنگ میفهمم !
بغلش کنم میفهمم حدس میزدم از صدای نفس هاش از نگاه ش میشه فهمید
اصلا آدمی نیست که بروز بده اما چشم ها عین عجیب گویاست !
|عین| امروز که از مراسم روز آتش نشان که گلزارشهداتهران گرفته بودن اومد
البته روز آتش نشان ۷مهر اما مراسم جلوتر گرفتن
حدود ساعت ۳ بود
اومد
با خنده به لب ، خسته اما با حالِ خوب
داشتم کارامو میکردم تو اتاق
روی تخت دراز کشید
دیدم داره به سقف نگاه می کنه ، فهمیدم که بازم توفکره
گفتم توفکری ها
گفت نه بابا خندید گفتم آها توفکری الآن میام ببینم چه خبرههه [بالحن خنده]
پیگیر نشدم گذاشتم فکر کنه
قبلا بهم گفته بود بذار داخل خونه آرامش داشته باشم که قشنگ فکرکنم
اگه نذاری منم خونه رو امن نمیدونم !
راست میگفت تو یه کتاب روانشناسی هم اینو گفته بود که خونه محل امن باشه
برای مرد
مردا برعکس ما خانوم ها نباید پیگیرشون بشیم و هی بپرسیم
هرچقدر بیشتر بپرسیم اونا رو از خودمون دورتر کردیم
البته عین هرموقعه مسئله ای باشه میگه اما بعضی موارد رو که خیلی بزرگه و
اعصاب خورد کن ترجیح میده نگه تا من هم بهم نریزم
یعنی یه جورایی از ناراحتی و اعصاب خوردی من هم جلوگیری میکنه !
تا شب و بعد باشگاه اومد
دیدم اون کاری که باید انجام نمیده و گفتم نمیخوای انجام بدی اون کاری که هرشب
باید انجام بدی ؟!
جواب کامل نداد و درواقع باز ندید گرفت !
معلوم شد قضیه باز ناراحتیه باز داستانِ تکرارکیه ...
سکوت کردم
ادامه دادنش فایده نداشت غیر اعصاب خوردی !
خوب کرد نگفت میدونست
و عاشقِ همین تدابیرشم
و حالا بافکر خوابید
اما من بیدار شدم از فکر اینکه فکرش درگیره
و خدا میدونه چقدر |عین| برام مهمه و حساسم روش و غصه ش غصه ی منه
#|عین|
#یاعلی مدد