یارحمان
با صدای آلارم گوشی از خواب بلند شدم
جمع و جور کردن وسایل و حاضر شدن و قفل های خونه رو زدم و به سوی کلاس زبان
جمعه ساعت ۸:۰۰صبح آموزشگاه سفیر
حدودا یه ربع مونده بود به شروع کلاس که رسیدم
[ بحث شروع شد درمورد اتصال اینترنت ، اغتشاش ، امنیت ، اعتراض ، بنزین و... !
گفتم حواسمونو جمع کنیم به کی رای میدیم ، به چه آدمی که قرار بشه رئیس جمهور
به چه آدمایی که قرار بشن نماینده مجلس ...
آدم های سرمایه داری که فکر جیب های گشاد خودشونن نه دغدغه ی من و شما ...
رهبری گفتن مذاکره با آمریکا نکنید ، اما این دولت گوش نداد و رفت
نتیجه ش چی شد فقط زیان !
رهبری گفت خب باشه میخواید برید ولی مواظب باشید ...
بازم چی شد ، هیچی گوش ندادن و فرداها تَقِش در میاد که این امضاها رو کردن
رئیس جمهور دوتابعیتی و وزرای دو تابعیتی چیزی بهتر از این نمی تونن کشور رو اداره کنن !
در این حوزه خیلی حرف دارم برای گفتن اما حالا از این قسمت میگذرم ]
کلاس ساعت ۱۳:۰۰ تموم شد و به سمت مترو و خونه ی مامان :)
گفتم خونه ی مامان ، اینو بگم که یعنی امید ، تازگی روح ، طراوت وجود ، آرامش خیال و ...
با کمی سردرد ناشی از اینکه باد سرد به سرم خورده حالم بد شده میرسم
ناهار سریع خوردم و پتو کشیدم رو سرم خوابیدم
از خواب که بیدار شدم بهتر بودم ، خداروشکر :)
و شب تموم شد و فردا صبحش وقت دکتر دندونپزشک داشتم
دندون عقلمو کشیدم و امان از استرسی که من دارم
واقعا دکترش خوبه و خونریزی دندون و ...
|عین| از اولش حواسش به من بود ، میگفت نترسیا با حرف های خنده دار حواسمو پرت می کرد
|عین| بااینکه از شیفت برگشته بود ساعت ۷ صبح و دقیقا منم ساعت ۹:۳۰ وقت دکتر داشتم
شیفت هم نتونسته بود حداقل یکم بخوابه [ کلا که خواب ندارن سرکار ، یا اگرم بخوابن همش استرسه و نکنه زنگ بخوره ]
خونه که رسیدیم همش کنار من بیدار بود
فاطمه گاز استریل ت عوض کنیم
فاطمه دارو هات برم بگیرم
فاطمه یکم بخواب
فاطمه بستنی بخرم
فاطمه ...
تا حدودا خونریزی دندونم بند بیاد ساعت ۷ اینا بود که خوابید
|عین| اینو نوشتم که بگم ممنون که هستی
میدونم اذیتت می کنم اما تو صبوری می کنم
منو |عین| مثل بقیه بحث و اینا داریم ، همه دارن ...
اما زندگی هم شیرینی داره هم تلخی هم قهر داره هم آشتی و ...
♥🔰
|عین| بمونی برام ، بمونم برات
عمرسایت امروز ۱۳۹۸ شد :) سال ۱۳۹۸ عمر سایت ۱۳۹۸
#یاعلی مدد