یارحمان
اینکه صبح ساعت ۸:۱۵بیداربشم و برم کلاس ایکس و یکم حس کنم زوده
زنگ بزنم به مامان و بگه میتونی نیم ساعت دیرترم بری !
اینکه با دو تا دختر همسن خودم اونجا آشنا بشم و بگیم و بخندیم و یادبگیریم :)
از صدای خنده هامون خوشحال بشم و حس کنم تو این راه تنها من نیستم و خیلی ها
روی این موضوع سرمایه گذاری کردن برای حال و آینده شون و یه لبخند جذاب از سر شوق !
سرمایه گذاری روی موضوعی که حالت رو خوب کنه یعنی بُرد :)
بعد کلاس پیاده برگردی ، هم نم بارون میزنه هم حس پیاده روی ۲۰دقیقه ای رو داری
بعد باخودت حرف بزنی ، مداحی بخونی ، خاطرات مرور کنی و...
که من هم یک سازنده ام اما از نوعه دیگه ش
که |مگه ما گریه نکردیم مادرت شاهده|
وهمش زمزمه کنی و زمزمه و زمزمه و...
خاطرات چندسال پیش و بچگی و...مرورکنی و بگی اوه!چی شد ؟
بعد |عین|پیام بده ، قرصتو بخور و... توهم بگی بلی :)
اینکه حواسش هست خانومش درچه حاله و پیام بده یعنی مهربونی :*
رفیق پیام بده کجایی ؟ میخوام ببینمت
و
خونه برسی و مامانت سوپ برات گذاشته و میگه اینو بخور اونوبخور
اینا همش یعنی مهربونی یک خانواده :)
خانواده خیلی برام مهمه ، اونقدر که حاضرم براش بمیرم تا سالم باشه
خانواده یعنی اصل یعنی عشق یعنی گلبرگ های زندگی
بابا از سرکار بیاد ، با کلی چیزای خوب که به درد سرماخوردگی میخوره یعنی مهربونی:*
|عین و من| الآن یک خانواده ایم ، اما از نوع کوچکترینش
ساعت ۱۳ رفیق که پیام داده بود بگه بیا پشت پنجره اتاق یه دست تکون بده
و توببینی اونجاست
وبعد یه چُرتِ بزنی و با رفیق بری هروی ، پاساژ گلستان کیف بخرید !
موقعه رفت و برگشت حرف بزنی از عملیات ، خرید ، عشق ، علاقه ، حساسیت و...
تو راه از اتوبوس پیاده بشی و خونه برسی و خاله جآن با پسر کوچولوی ۴ماهش باشه
و ذوق مرگ بشی :)
بگه اومدیم دخترخاله رو ببینیم ، تو بگی جآن منی پسر :)
و لبریز از مهربونی بشی ^_^
ساعت هشته و |عین|پیام بده قرصتو بخور ...
وبا |عین|حرف بزنی و آروم بشی از بس قشنگ حرف میزنه :*
و حالا همه خوابن و شکر بابت این مهربونی ها :*
وساعت ۷صبح |عین|میاد و باهم خونه برمیگردیم ، تو به تنهایی منو فتح کردی !
#م ن ت ظ ر
#الحمدلله علی کل حال _ داره بارون میاد [ساعت۰۰:۵۶]
#م ع ج ز ه
#یآعلی