یارحمان
صدای هرج و مرج کلامات توی ذهن آدمو پرت میکنه تا اوج بیخیالی از اطراف
و
گاهی آدمو پرت میکنه تا اوج عصبانیت به اطراف
بنظرم هر دو تا رو تجربه کردم ، امروز دوباره بخاطر هجوم این فکرا عصبی شدم !!!
فکرایی که حق دارم براش عصبی بشم ، چون تمام عمرم باهاش بزرگ شدم و حالا نابود شده :(
حالا دیگه هیچ اثری ازش نیست ، باورت میشه ؟
این دو سه سال یادگرفتم دل نبندم به فکرایی که رویاش می کنم و تبدیل به خاکسترمیشه بعدش !
فهمیدم دل بستن گاهی اشتباهه محض و گاهی اوج راهه برای خوشبختی ، میدونی من حتی فکرشم نمی کردم
وارد اون موضوع اون حوزه و اون حیطه نشم ، اما نشد به همین راحتی !
به راحتی خط کشیده شد روی تموم رویاهام و من هنوز زنده م ، میفهمی ؟
هنوز دارم به زندگی ادامه میدم و وانمود می کنم همه چی روبه راهه بدون اون نرسیدن...
هنوز دارم میخندم به رویاهام و دست تکان میدم براشون و یه لبخند کش دارٍ ادامه دار...
من لحظه لحظه ی خودمو با رویاهام تصور می کردم اما حالا خالی از اوناهام :(
امروز عصبانیت هام رو خالی کردم بدون هیچ دلیلی روی سر یه آدم ، خیلی بی دلیل !!!
نه ، خیلی بی دلیل هم نه ، امروز جایی بودم که از خودم پرسیدم ، فاطمه تو کجا اینجا کجا ؟!
و
بغض عمیقی گلوم رو گرفت ، بی دلیل !!!
نه، خیلی بی دلیل هم نه :(
الآن دارم از این غم تلف میشم ، اما دم نمیزنم...
و
این یعنی #قهرمانی برای من !
+یآعلی