يكشنبه ۱۶ اسفند ۹۴
حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلا هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می شود ...
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند آن ها که نیستند ،
می گرید دلتنگ می شود حتی برای آنها که هنوز نیامده اند ...
دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد
هم آرامش که هیچکدام نیست !
آدم تصادف می کند ، با یک اتوبوس خاطره ها
#همهی آنهایی که مرا میشناسند،
میدانند چه آدم حسودی هستم ؛
و همهی آنهایی که تو را میشناسند ، #لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند ![کلیک]