باورش برام سخت بود،یعنی مثل خواب بود رفتن من به مشهدالرضا،انگآر دنیا رو بهم دادن...
باتمام امید و وجودم پیش آقا رفتم و التماس کردم،چه روزای خوبی گذشت،خوشحالم از این جوانی که
اینجوری دارم روزاش از دست میدم،خوشحآلم ازاینکه چادریم،ازاینکه حضرت زهرا"سلام الله علیها"هوای
دلمو داره،از شب اول حرم که روضه و سینه زنی حضرت مادر بود تا "الهی به فاطمه"مدیر کنار حرم...
خیلی سفر بامدیر خوبه اینقدر خوش گذشت که وصف نشدنیه،
اینقدر معنویت داشت که سآلها حسرت
این سفر رو خواهم خورد،مثل راهیان نور...مشهد عآلی بود...
باتمآم وجود در کنآر ضریح دعآکردم،تموم خاطرات خوبم خواهم نوشت...
#ممنونم آقا امام رضا"علیه اسلام"...ممنون مهربآن آقای من...
خیلی خوشحآلم،خیلی خوشحآل...وقتی آقا دعوتم کرد و اجازه ورود دادبهم...این یعنی عشق...
#دهه فآطمیه شروع شد،حرمت نگهداریم بنام نامیه مآدر...
#عآشق فآطمیه ام...یه جور حس غریبی داره،یه جور غربت شیعه و مآدر...[کلیک]
خوشحآلم ازاینکه توی دهه فآطمیه حرم پسرش امام رضا"علیه السلام"بودیم...
#خادمهآیی که شآل سبز گردنشون بود،ایون طلا،کفشداری،ضریح،صحن،نقاره خونه...
خدآ ممنون،عآشقتونم اهل بیت"علیه السلام"...
#نآزی کمی میگذر ازاینکه سرنمیزنی،ولی بدآن در کنآر ضریح نآگهآن بیآدت افتادم...
مهدیه هرکجاهستی خوب بآشی...
خوشحآلم ازاین جوانی که دارد میرود...
ساعت5:30_راه آهن تهران_ساعت6:15کنار مدرسه_ساعت6:35خآنه...
30بهمن94،مدیرم را دوست دارم بسی زیآد...
#خاطرههآیم را خواهم نوشت...بله...(:
#قرآن یآدمآن بآشد حتی10آیه...(:
#یآعلی مدد