یارحمان
امروز که تاکسی سوار شدم ، همزمان پیرمردی هم سوار شد که از قضا
دوست آقای پیرمرد راننده بود ، دوستش شروع کرد به اینکه کم پیدایی و خونه می مونی ؟!
آقای پیرمرد راننده گفت نه ، هستم !
گفت پس چرا من نمی بینمت ؟ خسته ای ؟ توخونه می مونی ؟
آقای راننده : نه ، هم خونه م هم گپ و گفت با دوستا هم رانندگی و سرکار
خستگی برای ما نیست که ، خسته بودن وقتیه که دیگه مُردی !
اون موقعه س که باید خسته باشی !
الآن زندگی ، تلاش ، بدو بدو و...
پیرمرد : ریز ریزرمیخندید و گوش میداد
ما باید تلاش کنیم برای این جوون ها ، این جوون ها باید از ما انرژی بگیرن :)
پیرمرد : پراید هم چه گرون شد !
آقای راننده : نه ، خود ما مردم اتحاد نداریم که گرون میشه ، دست دولت نیست !
ما مردم اگه پشت هم باشیم و...
آقا ببخشید من همینجا پیاده میشم [صدای بنده وسط صحبت های آقای پیرمرد راننده ]
و مدام فکرکردن در مورد این انرژی مثبت از صحبت های آقای راننده :)
بسیار نیاز به این حرفای قشنگت داشتم پیرمرد
#چقدر وب ساکته ، خلوت !!!
#یآعلی