گلدونهـ

مینویسم تا اتفاق بیافتد

یکی بود و نبود من تویی

یارحمان

میخوام بنویسم از تو از |عین| دوست داشتنی

لحظه های متفاوتی رو باهات گذروندم ، لحظات شآدی و غم :)

به تمام لحظات باهم بودنمون و دلتنگی های نبودت چه دوران نامزدی ، چه الآن  !

لحظاتی که بودی اونقدر غرقِ وجودت بودم و هستم که فراموش می کنم همه چی رو ...

لحظاتی که نبودی حسرتِ اون موقعه هایی رو میخورم که چرا از بودنت کم استفاده کردم

بااینکه همون موقعه هایی هم که بودی ، تمام حواسم بهت بود  !

روزایی که شیفت میری اونقدر قلبم کنده میشه و همراهت به سمت سرکارت میره

اینجوری برات بگم |عین| جآن که دوست دارم هرلحظه کنارت باشم

خنده هایی از جنس ناب خودت ، که بهت میگم |عین| همین جوری بخند برام لطفاً  !

میگی فآطمه آخه ، الکی چه جوری بخندم ؟

میگم صبر کن و سریع میام قلقلکت میدم و قهقه میزنی و کیف می کنم :)

خونه پر میشه از صدای خنده هآی تو ، تویی که منو عآشق خودت کردی  !

فآطمه ای که عآشقِ کسی نمیشد و تو حال و هوای عشق نبود و ...

تو حتی به من یاد دادی عآشق بودن یعنی چی ...

خطبه عقد که حاج آقا خوند و مَحرَم شدیم ، گفتی تو آیینه فقط منو تو پیدایم

گوش ت رو میاری یه چیزی بگم ؟ و من گوشمو نزدیک تر کردم به لبت و برام شعرخوندی :)

همه داشتن نگاه می کردن که تو به من اون لحظه چی داری میگی آخه  !

امامزاده صالح که رفتیم گفتی من از خدا تو رو میخواستم و دیگه چیزی نمی خوام

هوا سرد پاییزی بود و دستام سرد شده بود ، دستامو گرفتی و با دستای خودت گرم کردی

یا همین اتفاق چند روز پیش

که صبح میخواستی بری سرکار و من از شدت قرصی که خواب آور بود بیدار نشده بودم

و اون روز خونه مامانِ من بودیم و صبحونه مامان برات آورده بود و مامان منو صدا میکرده

تو به مامان گفتی فآطمه خوابه 

مامان میگفت فآطمه |عین| خیلی مواظبته ، توام خیلی هواشو داشته باشیا

با کمترین سرو صدایی صبحونه خوردی ، آماده شدی و سرکار رفتی

و شاید تو این ۹ماهی که عروسی کردیم ، به ندرت پیش اومده بدون خداحافظی بری

شاید ۲،۳ بار بوده که من از شدت خستگی خواب بودم و تو دلت نیومده بیدارم کنی

و وقتی از خواب بیدار شدم ، انگار برق منو گرفته و با دستام میخوام بزنم تو سرم که

چرا آخه بیدار نشدم و  ... بعدش همش خودمو دعوااا می کنم :\

من خیلی وقتا باعث ناراحتیت هم شدم اما تو صبورتر از همیشه ای !

یا وقتی امروز گفتم اسم وبلاگمو میخوام تغییر بدم

اسم نویسنده باشه هورس فیلد یعنی اسم یک نژاد از لاک پشت ها و اسم وب رو چی بذارم ؟

گفتی بدار | لاک پشتِ آقامونم | و من از شدت خنده پوکیدم و تو گفتی جدی میگما

تو حتی دستِ شوخی رو هم از پشت بستی :)

امروز که گفتم اخلاق های خوبمو و بدمو بگو

اخلاق های خوب که بماند :)

اخلاق بد که گفتی فآطمه لجبازی نکن تو مواردی که پیش میاد !

شاید من کوتاه بیام اما یادت باشه هی دلم نسبت بهت دورتر میشه از لحاظ عآطفی

تو که نمی خوای همچین اتفاقی بیفته و من تو فکر فرو رفتم

احترام خیلی توی زندگی مشترک مهمه ، یادت باشه چه من چه خودت حواسمون باشه

اگه احترام مون از بین بره فاتحه ی رابطه ی مشترکمون خوندس !

و تنها همین عیب من بود ، اما عیبی بد که اگه بیشتر کشش بدم ، خیلی بد میشه  !

داشتم فکر میکردم اگه تو این سوال از من بپرسی چی جواب بدم که خب

گفتم تو اخلاق بد نداری |عین| :\

تو حتی حرص منو درآوردی که اینقدر خوبی ، اینقدر مهربونی ، اینقدر باگذشتی ، 

اینقدر حواست به همه چی برای من و برای زندگی هست ، اینقدر سالمی ، اینقدر حواست

به تغذیه های دوتامون هست ، اینقدر هوای منو داری از همه لحاظ چه محبت چه خوراک

چه پوشاک کلی بخوام بگم چه مادی و چه معنوی :)

میدونی تو لج منو درمیاری ازبس خوبی توی همه چی !

چه جور میتونی این همه صفات خوب رو تو قلبت جا بدی و از حجم بدی دیگران بازهم

مهربون باشی ، هآن ؟

توی سفر کربلآ یادته گفتی فآطمه هرچیزیت شد ، هرچیزی خواستی و...

فقط به خودم میگی :)

یا مثلا دلم هوای یه خوراکی می کنه بلافاصله میگی بریم

نمیدونم |عین| نمیدونم از کجای شخصیتت بگم

وای بازم قاطی کردم از خوبی هآت 😣

و ادامه دارد ...

[+من]

من لم یساله و من لم یعرفه 


[+تو]

جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الآخره....


این نابرابری را دوست دارم 💙



۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
یارحمان

من اینجا کاملاً خودمم :)

برایم دعا کن
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان